1. خدا و حکمت هایش 2. جاده ... روزی كشیشِ محل با اطلاع یافتن از اینكه دربان كلیسا بی سواد است، او را از كار بركنار می كند. مرد بیچاره از روی ناچاری با پس اندازِ ناچیز خود اقدام به بازكردن یك دكّه ی كوچك می كند ... زمان کوتاهی که گذشت گفتم ببخشید عزیز، می شه ضبط و خاموش کنی؟ گفت آقا مُجازه! چیز بدی هم نمی خونه 3. صدای من 4. ظرف آزمایش ... اگرمن نخوانم چه می شود؟ ... و من مأمور رساندن بسته، به آزمایشگاه بودم. 5. باز نفهميدم من 6. اگر هنوز پدر و مادرم هستند ... كه تأمل ننمودم روزی، ساعتی يا آنی كه چه سان می گذرد عمرِ گران، كودكی رفت به بازی، به فراغت، به نشاط فارغ از نيك و بد و مرگ و حيات ... هيچ فرزند نيكوكارى نيست که به پدر و مادر خود یک نظر رحمت میاندازد، مگر آن که به اِزای هر نظرش، حَجّى نیکو منظور میشود ... 7. تلاش گرِ مسیحی 8. توانِ تغییر به خودم فکر می کنم! به جامعه ی نیازمند به دانش! به تلاش های این مسیحی سعادتمند! به آسیبی که از جهل خورده ایم و هنوز ... البته قبول داشتن کجا و عمل کردن کجا ... 9. دادگاه خانواده 10. لبیک یا حسین اصل جمعیت در طبقه سوم است. طبقه ای که راهرویش سرتاسر کمدهایی است مملو از پرونده های گشوده! به این نشان که چند کمد را با برچسبِ پرونده های مختومه مشخص کرده اند! اشکی بود که مردم با نام مبارک «حسین» می ریختند! ... 11. مجلس ختم 12. پول خاكه ذغال را پرداخت، آزاد شدم رخصتی داد حبیب، که بیایم آن جا، آمدم مجلس ترحیم خودم، همه را می دیدم ... ... به من گفت: بيست و سه تومان به ابراهيم يهودى ـ كه در محله ى يهودى ها ساكن است ـ بدهكارم و از اين جهت در عذابم. 13. کنار ضریح 14. کوزه های شکسته ... من در راه بيمار شدم و زماني كه به كربلا رسيديم از هوش رفتم. ... چرا گاهی یک استاد اخلاق، فرزندی دارد که گویی بهره ای از نیکویی های گفتاری و رفتاریِ پدر و مادر ندارد؟ چرا گاهی یک مشاور یا روانشناس که زندگی های بسیاری را سامان می دهد، گرفتار به همسرِ نا اهلی می شود که نظام زندگی اش را آشفته می سازد؟ ... 15. حکایت امام حسین علیه السلام 16. اربعین چيزي به نظرم نرسيده كه دردهاي دروني را چارهاي كند، مگر توسّل به ذيل عنايات رحمۀ الله الواسعه ... از خودت خجالت می کشی! نمازخانه ی فرودگاه هیچ وقت به این شلوغی نبوده، می خواهی با کمی تأخیر بروی که خلوت تر باشد و از همین جا اولین تفاوت ها آشکار می شود! ... 17. یک اشتباهِ ظاهراَ کوچک اما سرنوشت 18. خبرهایی از آینده اما عده ای هم گفتند: «مگر ما چقدر فرصت زندگی داریم! باید به خودمان و خواسته های خودمان بپردازیم! و ...». اینها هم انتخاب کردند اما همراه با یک اشتباه! آنها همه ی زندگی را این دنیا دیدند! ... یک اشتباهِ ظاهراَ کوچک اما سرنوشت ساز! ... همه ى این وقایع را بدون کم و زیاد در خواب دیده بودم. مى دانستم اتّفاقاتى که مى بینم، از پیش تعیین شده است و کارى از ما ساخته نیست؛ لذا با تسلیم و آرامش کامل، ناظر جریان بودم. 19. آنجا که عقل حاکم است 20. خرق عادت حدود ساعت چهار بعدازظهر بود. همکاران دیگر رفته بودند و من مشغول خواندن کتاب بودم؛ کتابی به نامِ آنجا که عقل حاکم است! ... شاید بتوان گفت معنای دیگر خرق عادات در این قبیل حکایات، آن است که خدای متعال بر هر چیزی تواناست، پس ای بنده! توکل و امید به لطف او را دست کم نگیر! با کریمان کارها دشوار نیست! ... 21. مکافات عمل 22. گذرگاه عبرت مرحوم آقاى سید رضا دربندى فرمود: یکى از دوستان نقل مى کرد: خرازى فروشى ای که نزدیک چهارراه حسن آباد، کنار خیابان بساط پهن مى کرد گفت: من خدا را دیدم! گفتم: چه طور خدا را دیدى؟ ... ... سرای آفرینش، سرسری نیست زمین و آسمان بی داوری نیست 23. آیا وفا کردم؟ 24. ما هم مثل شما بودیم! اگر مجموع آن روزها را حساب کنیم، چیزی درحدود شش ماه خواهد شد که این مرد بزرگ، به عشق امام در دشت و بیابان در رفت و آمد بود تا این که به مقصود و مراد خود که خدمت به امام و فوز عظیم شهادت در رکاب ولی الله الاعظم، کعبه ی دل ها، حضرت امام حسین علیه السلام بود رسید. ما حسرت بر گذشته می خوریم! ما نیز مثل شما توانا بودیم ... 25. لَیسَ الغریب ... 26. زندگیِ دیگران! لَيْسَ الغَريبُ غَريبَ الشَّامِ واليَمَنِ ... غريب آن نيست که در شام و يمن گرفتار غربت شده باشد ... ... به همين جهت به حضرت سيّد محمّد، فرزند امام هادي عليهما السلام، كه از امام زادگان بسيار مجرّب و معروف هستند متوسّل شدم ... فایل صوتی شعر لیس الغریب 27. بی کم و کاست! 28. بوی نابِ آدم! يعني مردم بگويند: آنچه ما در دنيا و در ظاهر اعمال او ديديم همين است كه در باطن او بوده است ... ساده که باشی همین که بدانی بربری و لواش چند است کفایت می کند! نیازی به غذای آن رستوران نیست، نیمرو هم خوب است! 29. مرا عهدی است با جانان! ... 30. معمای استاد! نیازی به توضیح نیست که این خطوط که همچین بفهمی و نفهمی شکل هندسی خاصی دارند و ندارند چه هستند و با آنها چه می شود کرد! اما ... ... همه خنديدند و هنگامي كه صداي خندهها فرو نشست، صدايي برخاست ... 31. ما و خدمتگزاران آستان اهل بیت ... 32. رازِ غریبه! آن مرد با اخلاص به این دیار پناهنده شد و مخلصانه به آستان مقدس ولایت و امامت سر سپرد. او شیعه شده بود و درباره ی معارف و مبانی شیعه مقاله می نوشت و در مدایح و مراثی ائمه شعر می سرود. گفتم: باشد! امروز ظهر براي آن كه بيشتر گفتگو كنيم يا شما ميهمان من باشيد يا من ميهمان شما! ... 33. کلاه پهلوی! 34. اگر بازگردم ... در زمان های قبل، که اجبار کردند همه باید کلاه پهلوی بر سر داشته باشند، من هم ناچار یکی از آنها را خریدم ... پادگان نظامی خاتمی، در 21 کیلومتری شهر یزد!! ... 35. آقا تیمور! 36. اکتشاف حیرت آور! از آنجا که تازه وارد خانواده ی همسرم شده بودم و کمی هم راجع به جایگاه صبر شنیده بودم منتظر شنیدن صحبت های دیگران شدم ... زندگی وسیع تر از آن است که می پنداریم! وسیع تر از محل کار! وسیع تر از محله ای که در آن زندگی می کنیم! وسیع تر از مسیر رفت و آمد هر روزه ی ما! وسیع تر از یک شهر به بزرگیِ ...! 37. نگاهی دوباره 38. افتخار بر افعال کثیف! چنین موجودی قطعا در نظر همگان شگفت انگیز و وحشت آور می بود! ... بنو سراويل: اولاد كسى بودند كه پيراهن حسين بن علی علیه السلام را روز عاشورا از تن مباركش در آورده و برد. 39. به دنبال یک گوش! 40. شاید زرنگ ها نمی میرند! شاید چون یادمان نداده اند! شاید هم چون تمرین نکرده ایم! ولی به تجربه اش می ارزد! ... هر چه بود و هر عاملی دخیل شده بود، شرایط اقتصادی خانواده در آن بُرهه، نیازمند یک اتفاق خوب بود؛ و من می دیدم که پدر به نتیجه ی این تلاش امیدوار است و دل بسته است! ... 41. ... وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ 42. برج سکونت! فَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ ما آنِ خداييم و همه به سوى او بازمى گرديم ... شاید این دو نمونه برای کسانی که هنوز به اثر پشتکار و کوشش اعتقادی نداشته باشند موثر باشد ... 43. نماز ساده ی استغفار جهت افزایش روزی 44. تجربه ی یک محقق! هرگاه در زندگیت دچار تنگی معیشت و کسادی شدی، حاجتت را به خدا عرضه کن و نماز استغفار را ترک نکن! ... بدانید ای پویندگان حق و یقین و گروندگان به ریسمانِ پیروی از خاندان سید المرسلین صلوات الله علیهم اجمعین، من در اوایل جوانی اشتیاق زیادی به تحصیل انواع علوم و فنون داشتم ... 45. شیخ انصاری و سعید العلما 46. به خاک افتادم! مرحوم صاحب جواهر ، در روزهای آخر زندگی اش که در اثر شدت بیماری امیدی به زندگی نداشت، دستور داد مجلسی تشکیل شود که همه ی عالمان طراز اول نجف، درآن شرکت کنند. با خود گفتم: خدايا اين چه كسي است كه بعد از اين همه مدت كه ما شعر حفظ كرديم و زحمت كشيديم، اين طور جلوه پيدا كرده و روي دست ما بلند شده! ... 47. پول آخرتی! 48. امور مخفیِ عالم اگر بتوان چیزی از دنیا را تبدیل به پول آخرتی نمود ... دستى به سرش کشید، ناگهان تمام موهاى سر او مثل خاکستر ریخت. با تعجب پرسیدم: چرا این طور شد؟ گفت ... 49. علم چهار کلمه 50. مردی که گونه های سیاهی داشت از امیرالمؤمنین علی علیه السلام پیرامون علم پرسیدند ... غلام امام حسین علیهالسّلام بود و از مدینه تا کربلا ملازم رکاب حضرت علیهالسّلام بود. و در کربلا به شهادت رسید. 51. حکایات واقعی از عالمی دیگر 52. طلاق یک شکست نیست! ... پسر گفت: از خواب بیدار شده و به مادرم گفتم: آیا چنین مطلبى بوده است؟ گفت: فقط من و پدرت این موضوع را مى دانستیم و به هیچ کس نگفته بودم ... اما طلاق یک شکست نیست! آن چنان که ازدواج مترادف کامیابی در زندگی نیست! 53. ده دقیقه ها** سرانجام او در 19 سالگی به دانشگاه نرمال رفت و سفری طولانی به دور از مزرعه را آغاز نمود!