نمایش جناب «علی بن مهزیار»

نمایش که عمده‌ی تمریناتش در سال 1370 انجام شد ولی اجرایش به نیمه‌ی سال 1371 موکول شد!
حقیقت هیچ وقت نفهمیدیم کدام اختلاف پیش آمده در آن مجموعه‌های فرهنگی این گونه وقتگذاری و صرف عمر تعدادی نوجوان را پوچ انگاشت و زحمات سال 1370را ندیده گرفت، ولی سرانجام این نمایش برای سه گروه اجرا شد؛ دو مرتبه فیلم‌ برداری شد که یکی از آنها توسط موسسه‌ی رایت بود و قرار بود به صورت سی‌دی منتشر شود که آن هم هیچ وقت به دست ما نرسید!

آن عزیزی که در تصویر گریم می‌کند، مرحوم حیادار است؛ مردی مهربان و خوش برخورد! اصالتاً عراقی که به ناچار مهاجرت کرده بود به ایران!
طبق گفته‌ی خودشان عده‌ای در زمان نیاز مالی شدیدشان می‌خواسته‌اند با پرداخت پول و وعده‌هایی خیره‌کننده ایشان را به خدمت بهائیت درآورند ولی او به دامن رسول خدا و امیرالمؤمنین صلی‌الله‌علیهماوآلهما پناه می‌برد و بعد خدای عالم برایش گشایشی حاصل می‌کند.

در زمان کسالتِ ایشان که سوی چشمشان را از دست داده بودند، پیگیر شدم و یک نوبت به خانه‌شان رفتم. خیلی خوشحال شدند؛ خدا رحمت کند‌شان! ایشان هم مثل خیلی‌های دیگر، وقتی سراپا بود و توانایی‌هایش به کار می‌آمد مورد توجه بود و وقتی خانه نشین شد ...!

در زمان خود و در حد خود مؤثر بود و آن ها که با او کار کرده‌اند خاطرات شیرینی از صفای باطن او دارند.
یک نوبت برایم تعریف می‌کرد که در زمانی که عراق بودند مثل خیلی از عراقی‌ها از آیت الله ... تقلید می‌کردند ... «وقتی به ایران آمدم جوّ تقلید و نام‌هایی که می‌شنیدم متفاوت بود. با خودم اندیشیدم که اگر در قیامت به من بگویند جرا مرجعت را تغییر دادی، جوابی ندارم. بنابراین در مقابل تبلیغات و بعضاً اتهام زنی‌ها مقاومت کردم و بر مرجع اولیه ام که او را اعلم و با تقوا یافته بودم پایدار ماندم!».
این داستان نمونه‌ای از توجه او به کار برای خدا بود!

غیر از نمایش هایی که به عنوان بازیگر با ایشان کار کردم، یک نمایش را هم در کنارشان با عده ای از محصلان کارگردانی کردم؛ در آن زمان ادب و صبر و آرامش مرحوم حیادار برایم آموزنده تر از نکته های کارگردانی ای بود که می اموختم!

در این نمایش که دو تصویر از آن دارم در مراحل گریم برای نقش جناب «علی بن مهزیار» هستم که خدمت امام عصر علیه السلام شرفیاب می شود. تا کنون حداقل سه مرتبه برای بدست آوردن فیلم و تصاویری بیشتر از آن نمایش اقدام کرده ام که هنوز به نتیجه نرسیده ام! ...