سفری با جمع دوستان به مشهد مقدس
زمستان1377


یادم نیست که پیشنهاد اصلی سفر از سوی چه کسی بود ولی بعضی از آن ها که در تصویرند قرار منظم علمی ای در شب های جمعه داشتند و احتمالاً هسته ی اولیه ی حرکت بودند! ...
خانه از امیر آقای همایون والا بود که الان برای خود از طراحان و ایده پردازان صنعت هستند! ...
تعدادی هم دوستان محمد آقای خیری که هم اکنون دارای دو مدرک دکترا شده اند! اسامی آن ها را یاد ندارم ولی یکی دانشجوی پزشکی بود؛ از لبنان در ایران!
خلاصه آن موقع همه تقریباً یک قد و قواره بودیم اما الان که آخرین روز های سال 1399 است قد و اندازه ها خیلی فرق کرده! چیزی شبیه فیلم ضیافت! ... بعضی بزرگ زاده بودند و حالا بزرگتر شده اند! ... بعضی هم با مشاهیر وصلت کرده اند! ... بعضی هم خودشان از مشاهیر شده اند! ...
بعضی دیگر ایران نیستند و البته اکثرشان آقای دکتر شده اند! ... یکی هم ... طه مخبری عزیز که در تصادفی رفت! ...
آن روز همه دوست بودند؛ الان بعضی شوهر خواهر دیگری! بعضی فامیل، بعضی همسایه و بعضی بی هیچ خبر از دیگری! ...

در میانه ی سفر فهمیدیم که قرار است یکی از معلمان مان هم با خانواده به ما ملحق شوند! ... نظافت دو اتاق کنار در ورودی کار دشواری بود! من و امیر و طه رفتیم برای فراهم کردن شرایط حضور استاد! ... جنازه ی سوسک های اتاق را هنوز یادم هست! ... حتی زیر شوفاژها! ...

 
شب ها اکثراً تا نیمه شب بحث بود و حرف! تا جایی که یادم هست یک شب آن قدر طولانی شد که با امیر رفتیم حرم که خوابمان نرود و نمازمان قضا نشود! ...

سفر خوبی بود ولی الان که به تصاویرش نگاه می کنیم گسستگی های بعدش دل آزرده ام می کند! ... شنیدم که یکی بر سر مسائل پوچ دنیایی، یکی دیگر را تهدید کرده، صدایش را ضبط کرده، کامش را تلخ کرده، و ... میان بعضی هم کدورت هایی پیش آمده! ... هر کدام، یک سوی این کره ی خاکی و به دور از هم و صمیمیت های آن دوران! ...
گرچه در این میان پیوند های شیرین، قرض دادن های به یکدیگر، احوال پرسیدن ها و شراکت های موفقی هم بوده ولی شاید طبیعت دنیا همین دور افتادن هاست! ... شاید! ...