تصویر کارت توزیع شده به جهت مراسم شب چهلم - بهار 1386

عموی خوبی داشتیم!

فاصله ی سنی عموجون آقا مرتضی، با پدر کم بود؛ همسرانشان با هم اُنس داشتند و فرزندانشان نسبت به هم محبت!
همه ی بهانه های ظاهری فراهم بود برای دیدارهای زیاد و آموختنی های ناب!
از این که ایشان مقید بود تا بعد از هر وضو، با آبی که بر دستش مانده بر سینه ی خود بنویسد «یاعلی»، تا روایات و داستان هایی که هر دو برادر در جمعهای فامیلی برای همگان و خصوصاً ما بچه ها می گفتند!
از تقیدهایشان به ابراز محبت خاص به پیامبر و اهل بیت گرامی شان، تا بیان مطاعن دشمنان حضرت صدیقه ی شهیده!
 
روزهای تکرار نشدنی! ...
یادم هست که وقتی برای اولین بار در کنار پیکر بی جان ایشان قرار گرفتم آغاز به خواندن دعای توسل کردم! از زبان ایشان، نسبت به کسانی که یک عمر به آن ها ابراز محبت و ولایت نمود و به نام امام مجتبی علیه السلام که رسیدم عرضه داشتم: «آقا جان! ایشان سالها به محبت شما در شب میلادتان سفره ی افطارِ گسترده ای می انداخت و خود در سرما و گرما بر در خانه می ایستاد تا همگان را خوشامد گوید و همگان را بدرقه کند! آقا جان! به امید لطف و کرم شما! به امید دستگیری شما در این لحظات ...».
 
و مدفنش کربلا شد! ... و بعد از چند سال همسر عالمه اش، مدرس علوم دینی و مبلغ معارف اهل بیت علیهم السلام مرحومه ی مغفوره حاجیه خانم طریحی نیز به رحمت ایزدی پیوست و او هم خاک کربلا را برگزید.
رحمه الله علیهما