اینجا مشاعر است یکشنبه - 23 آبان 1389 – 7 ذی الحجه 1431 – 14 نوامبر 2010 - مکه ی مکرمه • مطالعه یکتاب مفید و خواندنیِ «اینجا مشاعر است»، اثر آقای سیدمجتبی بحرینی، در 350 صفحه به پایان رسید. آغاز مطالعه ی نوبت اول این کتاب ارزنده را در روز شنبه، 15 آبان 1389 برابر با 29 ذی القعده 1431، در مکه ی مکرمه، در اتاق 1424، هتل کریستاله اصیل تاریخ زده ام. • قلم آقای بحرینی واقعاً خواندنی است. آنچنان که در جای دیگری هم گفته ام کمتر نویسنده ای می شناسم که کتابهایش اینقدر شیرین و قابل استفاده و با کمترین اشکالِ محتوایی و اعتقادی باشد. این جلد از نوشته های ایشان را در فرصت های حضور در مکه ی مکرمه و پیش از آغاز اعمال و حرکت به سمتِ منا و عرفات خواندم. • بخش های این کتاب عبارتند از: • 1) اینجا میقات حج تمتع است. • 2) اینجا عرفات است. • 3) اینجا مشعر الحرام است. • 4) اینجا مناست. • 5) اینجا وداع و خداحافظی است. • ... و عجب کتاب زیبا و خواندنی است! ... به نظر می رسد در سفرِ حجۀ الاسلام، انسان با وجود تلاش های ظاهری اش راهی به درک حقیقی این سفر نمی یابد. • لحظه لحظه اش دنیایی از توجه را می طلبد و عوامل غفلتِ اختیاری و غیر اختیاری بسیار! واقعاً حیف اگر کسانی امثال این نوشته ها را پیش از تشرفشان استفاده نکنند؛ گرچه باید رفت و با همه ی دانسته های پیشین هم حسرتی ناخواسته با خود همراه ساخت! از مشاعر خاطرات بسیار دارم که دو خاطره اش درخشنده تر از دیگر یادمانده های آن است، برترین خاطره حدودِ یک ربع پایانی عصر عرفه است در عرفات، و دیگری نیمه شب مشعر الحرام است و صدای نماز امام زمان علیه السلام خواندن برخی هم کاروانی ها ... ایاک نعبد و ایاک نستعین، ایاک نعبد و ایاک نستعین ... • و خدایا ... آیا راهی برای آمدن دوباره به این سفر عجیب هست؟ • ... سَیِّدِی لَعَلَّکَ عَنْ بَابِکَ طَرَدْتَنِی وَ عَنْ خِدْمَتِکَ نَحَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُسْتَخِفّا بِحَقِّکَ فَأَقْصَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُعْرِضا عَنْکَ فَقَلَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ وَجَدْتَنِی فِی مَقَامِ الْکَاذِبِینَ [الْکَذَّابِینَ] فَرَفَضْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی غَیْرَ شَاکِرٍ لِنَعْمَائِکَ فَحَرَمْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی فِی الْغَافِلِینَ فَمِنْ رَحْمَتِکَ آیَسْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی آلِفَ مَجَالِسِ الْبَطَّالِینَ فَبَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ خَلَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ لَمْ تُحِبَّ أَنْ تَسْمَعَ دُعَائِی فَبَاعَدْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ بِجُرْمِی وَ جَرِیرَتِی کَافَیْتَنِی ... (بخشی از دعای شریف ابوحمزه ثمالی) سرور من شاید مرا از درگاهت رانده ای، و از خدمتت عزل نموده ای، یا مرا دیده ای که حقّت را سبک می شمارم، پس از پیشگاهت دورم ساختی؛ یا شاید مرا روی گردان از خود مشاهده کردی، پس مرا مورد خشم قرار دادی یا شاید مرا در جایگاه دروغگویان یافتی، پس به دورم افکندی (و مطرودم ساختی)؛ یا شاید مرا نسبت به نعمتهایت ناسپاس دیدی، پس محرومم نمودی، یا شاید مرا از همنشینی عالمان غایب یافتی، پس خوارم نمودی، یا شاید مرا در گروه غافلان دیدی، پس از رحمتت ناامیدم کردی، یا شاید مرا انس یافته با مجالس بیکاره ها (و وقت گذران ها) دیدی. پس مرا به آنان واگذاشتی، یا شاید دوست نداشتی دعایم را بشنوی پس دورم نمودی، یا شاید به خاطر جرم و جنایتم کیفرم نمودی ...