پنجره های تشنه اثر مهدی قِزلی 332 صفحه به همراه 48 صفحه عکس غروب نهم مرداد، سالروز تولد پسر اولم آقا سیدطه بود. قرار شد خواهرم و بچه ها بدون اطلاعِ آقای تولد منزل مادر را تزئین کنند و ما با ورود به آنجا غافلگیر شویم! به آقا سیدطه گفتم می آیید به مسجد برویم و نمازمان را بخوانیم؟ جوابش مثبت بود. الحمدلله مسجد آمدن را دوست دارد و البته با پدر بودن را هم! اول می خواستیم به مسجد اعظم قلهک برویم ولی راهش شلوغ و بسته بود. رفتیم مسجد محمدیه واقع در خیابان شهید کلاهدوز (دولت). چند باری به آن جا رفته بودم و هر بار امام جماعتی جدید می دیدم و مأمومینی اندک! این بار اما مردم بیشتر بودند ولی باز هم امام جماعتی جدید! نظم و جنبه ی دیداری مسجد محمدیه را خیلی نمی پسندم. به نظرم باید هزینه ای خوب شود و یک نفر آدمِ منظم و پیگیر پای کار باشد تا مسجد فضای بهتری به خود بگیرد! ولی هر طور که هست همین قدر که برقرار است جای شکر دارد! الحمدلله. با آقا سیدطه رفتیم انتهای مسجد و عبا برداشتیم. اولین بار بود که برایش عبا می انداختم! خیلی کیف کرد و با احساسی متفاوت نماز خواند. تقیُّدش به سجده ی شکر بعد از نماز ها برایم درس آموز است! در میان دو نماز چشمم به کمدی از کتاب خورد که بالایش نوشته بود «لطفا پس از مطالعه بازگردانید». برای آن که حال و هوای آقازاده به هم نخورد در میان دو نماز، بلند نشدم! بعد از نماز عشا و تعقیبات رفتم سراغ کتابخانه ی خاک نشسته! مثل خیلی جاهای دیگر تقریبا همه ی کتابها نو بود! سیدطه هم آمد و مشغول بررسی شد. راجع به برخی کتابها و موضوعاتش با هم صحبت کردیم. دیدم هیچ کتابی مُهر «وقف» ندارد و هیچ کجا ننوشته از مسجد خارج نشود، خیالم راحت شد. چند کتابی انتخاب کردم و با هم از مسجد خارج شدیم. کمی خرید کردیم و عازم محل جشن تولد شدیم! منزل مامان جون! با ورود سیدطه و تشویق حاضران سیدطه تمام هم سن و سالهایش را یکی یکی در آغوش گرفت! فکرش را نمی کرد و خیلی خوشحال شد! بعد از شام و مراسم کیک بُری و کیک خوری وقت داماد داری ما شد! من هم رفتم و با تعریف آنچه پیش آمده بود این کتاب را آوردم و به حاضران معرفی کردم و گفتم که مقداری از آن را برایتان می خوانم! ... به خودم بود دوست داشتم همه اش را همان شب در حضور همگان بخوانم! می دانستم مطالب جالبی خواهد داشت ولی خوب طبیعتاً ممکن نبود! به محمدحسن گفتم: آقا محمدحسن، من مطالعه ی این کتاب را از الان شروع کردم، فکر می کنی کی تمام شود؟ کمی فکر کرد و به قطر کتاب نگاه کرد! زهراسادات که با این سوال آشنا تر بود تخمینی زد و برای رفع ابهام محمد حسن شروع کرد به توضیح راجع به کتابی که مدتی است در دست دارم و قرار است هر زمان تمامِ تمام شد به من جایزه دهد! (کتاب آسیب شناسی روانی، اثر بارلو و دیورند، که حدود 900 صفحه است). در همان دو صفحه ی اول این کتاب به نکته ای جالب و قابل تامل برخوردیم! مرحوم حاج محمد دانش آشتیانی که پیگیر و نخ تسبیح ساخت ضریح جدید برای حرم مطهر حضرت سیدالشهدا علیه السلام بوده، در روز اول آغاز عملیات اجرایی ساخت ضریح به رحمت خدا رفته است! ... مطالعه ی کتاب آغاز شد و در سحر روز شنبه 1397/5/13 به اتمام رسید. 1. از آنجا که به دلائل مختلف در زمان انتقال بخشی از ضریح جدید به کربلا تقریباً در جریان این برنامه و حواشی آن نبودم بسیاری از آنچه نمی دانستم برایم روشن شد. 2. به گمانم قلم نگارنده ی محترم بسیار روان و شیرین و توجهش به ذکر مواردِ متنوع خوب بود اما ماجرای کتاب قابلیتی بیشتر برای ورود مطالب معرفتی و پاسخ به برخی شبهات و القائات در زمینه ی ساخت ضریح، زیارت و باورهای محکم شیعی داشت! قابلیتی بسیار بیشتر از آن چه در کتاب آورده شده است و تقریبا در برابر مطالب معمولی تر هیچ است! به نظرم این کاستی، جدی ترین اشکال کتاب است! 3. طراحی جلد کتاب (قابی بر روی جلد) خلاقانه است ولی یا دست را زخم می کند و یا سنگینی اش در حین مطالعه خوشایند نیست! 4. کتاب هم می گریاند و هم می خنداند! این حُسن قلم آقای قزلی است. اما آشکار ترین تأثیر کتاب در توجه دادن دلها به وجود مقدس امام حسین علیه السلام و شوری است که این نام در دل مردم ایجاد کرده و می کند. شوری که اهالیِ این کاروان را با همه ی خستگی ها و فراز و نشیب های راه به زانو در آورده است. حیرتی از کار امام حسین با دلهای دوستدارانش! 5. برخی برداشتها یا تحلیل های نگارنده از علت معطل شدنهای میان راه یا قضاوتهایش را در شأن کتابی اینچنین و مردمی آنچنان نمی دانم. می شود حدس زد که خستگی راه یا برخی رفتارهای غلط برخی مسؤولین محلی کلافه کننده است اما نباید جوری نوشت که خواننده نسبت به این همه اخلاص دچار تردید شود! حتی در یکی دو جا! 6. به نظر می رسد با وجود توجهات معنوی نگارنده ی محترم برخی موضوعات اعتقادی برای خود ایشان نیز جای سوال دارد که گاهی این سوالات به شکلی خود را در میان نوشته ها آشکار می کند. به نظرم باید در طول مسیر یا حتی پیش از حرکت مطالبی در این موضوع خوانده یا شنیده می شد! و اگر چنین بوده نیاز بیشتری بوده است! 7. در برخی قسمتها احساس می شود نقطه ضعف هایی از برخی همراهان کاروان آشکار می شود که انشاء الله با اجازه ی آنها چاپ شده است، چون حتی نقل می شود که خود آنها گفته اند این مطلب را ننویسید ولی ایشان نوشته اند! 8. موقعیتها و احساسهای همراهان کاروان به خوبی در شرایط مختلف به تصویر در آمده است و خواننده را با متن همراه می سازد. 9. کتاب پُر از حیرت از لطف سیدالشهدا علیه السلام است. از راننده که می گوید: « اوایل امسال در کربلا بودم. چون شنیده بودم که قرار است در قم برای امام حسین علیه السلام ضریح بسازند، همان جا از امام خواستم که من راننده ضریحشان باشم. از ایشان خواستم و به من عطا کردند. همان روزها به خیلی از دوستانم میگفتم که سال آینده من ضریح را میآورم. کسی باورش نمیشد و می خندیدند و میگفتند که این همه ماشین نو، چرا با ماشین فکستنی تو ضریح را بیاورند!؟» تا عنایتهای میان راه که به نگاه و سمع نگارنده ی سفر نامه رسیده است و بسیاری از آن حتما میان خود افراد است و امامِ مهربانی ها! 10. تلاشهای وهابیت که جلوه ی ویژه ای در برخی مناطق داشته و با سیل جمعیت محبان اهل بیت علیهم السلام خنثی شده از نکته های جالب متن است که واقعاً جای پرداختن و تحقیق بسیار داشته است! 11. برجسته سازی برخی اختلافات و رقابتهای شهرها را در این متن نپسندیدم! ضمن آنکه نوعی تثبیت است (اگر اصلش درست باشد) می تواند اقدامات خالصانه و بی شائبه ی مشایعت کنندگان را خدشه دار کند! این درحالی است که پررنگ سازی برخی خودخواهی ها و کم تدبیری های مسؤولین محلی بدون آن که مشخص شود چه کسانی هستند و یا خدشه ای به این کاروان و شور حسینی مردم وارد کند مفید می دانم که اشاراتی هم در متن شده است. 12. اگر بشود بخشهایی از این کتاب را به صورت مستندی داستانی برای شبکه های کودک ساخت و تصویرهای واقعی و نقاشی را با هم ممزوج نمود می تواند برای بچه ها جالب باشد. من برخی از قسمتهای کتاب را برای فرزندانم خواندم که بازخوردِ خیلی خوبی داشت. حداقل اتفاق خوبش آن بود که با هم نشستیم و حدود دو ساعتی پس از خواندن بخشهایی از کتاب مراسمی از عزاداری حضرت سیدالشهدا علیه السلام دیدیم و شنیدیم و گریستیم. فیلمهایی از شور حسینی در هندوستان، پاکستان و عراق! همه جا محبت به امام حسین علیه السلام موج می زند! ... لبیک یا حسین.