نشست نقد و بررسی کتاب سه رفیق نوشتهی آقای مجید مسعودی (م. طارق) نشر حمزه چاپ دهم - 1402 132 صفحه کتابی بسیار خواندنی و مفید، جلسه هم پر بار و ارزشمند بود. هم نکته هایی که استاد مسعودی می فرمودند و هم بیان شیرین و شیوای استاد امین فروغی. بنده هم عرایضی داشتم که بخشی از آن را توانستم بیان کنم و باقی آن ماند برای آنان که اهل خواندن و تأمل هستند. برخی موارد مطرح شده و مطرح نشده، در آن جلسه را در این جا می آورم؛ امید که مفید باشد: توصیفات نیکوی کتاب: 1) انصافاً چقدر آغاز زیبایی برای این کتاب انتخاب شده است؛ و بر زیبایی آن استفاده از عبارات ناب اهل بیت علیهم السلام افزوده است. پیشگفتاری به این نیکویی واقعاً برازنده چنین کتابی است. 2) حفظ صداقت در کلام در عین اکتفا نکردن به گزارشات صرف تاریخی؛ واقعا فضاسازیها شیرین و روان است. 3) شاید در برخی از توصیف ها سلایق متفاوتی وجود داشته باشد؛ یعنی یک صحنه را فرد دیگری به شکل دیگری توصیف کند و یا برخی از آرایههای ادبی را -مثل تشبیه یا اغراق یا کنایه - به شکل دیگری به کار بندد، ولی در مجموع این قلم و سخن بی پیرایه و خواندنی مینماید. 4) اشارات زیبای ولایتی و برائتی در وصف دوران جوانی جناب حبیب. 5) یکی از نکتههایو قابل تأمل فضاهایی است که در میان نوشته به مخاطب القا می شود؛ به عنوان نمونه در صفحه ۲۵ این عبارت میتواند خیلی عبارت جهت دهندهای باشد: «اما در همه حال و در کشاکش همه ی این فراز و نشیبها هیچگاه فراموش نکرد که با چه انگیزهای سرزمین آبا و اجدادیاش را ترک گفته است». این عبارت و عبارتهای مشابهی که ما در خلال داستان به عنوان درس، تذکر و تنبه دریافت میکنیم خیلی قابل استفاده و مهم است. 6) اشاره ی زیبا به حکمت یاری خواستن حضرت سیدالشهدا علیه السلام از جناب حبیب و آوردن شواهد قرآنی و روایی در این مطلب، از نیکوییهای گنجانده شده در این متن است . 7) اشاره ای زیبای به رشد و زنده کردن عقل و خشکاندن نفس در صفحه ۷۵ و در ارتباط با جناب میثم تمار بسیار تذکر به جا و ارزنده ایست و استفاده ی قشنگی از فضای سلوکی این یار باوفای امیرالمومنین علیه السلام دارد. نکته هایی پیرامون کتاب: 1) به گمانم شیرین بود که در صفحه ی 20 کتاب و در پایان نقل اولی که نسبت به دیدار سه رفیق مطرح می شود، جمله به شکلی به پایان میرسید که فضای ایثارگری و سرور از فدا شدن در مسیر اهل بیت علیهم السلام را القا کن در حالی که در جمله کتاب آمده که «به راستی چه رویدادهای خونین و غم آلودی در پیش است». این رویدادهای خونین و غمآلود هم جلوتر بیان خواهد شد و هم در چند جملهای که از این سه رفیق بیان میشود خودش را نشان داده، اینجا نیاز به یک اشارهای به شیرینی و گوارایی فدا شدن در مسیر حق بود. 2) نیکو بود و ارزنده که در جاهای ممکن که خللی در نگارش ادبی ایجاد نمیکرد، به جای ذکر نام شریف امیرالمومنین علیه السلام از این تعبیر بلند در یادکرد ان حضرت استفاده میشد؛ مانند چهار پا نوشت در صفحه ۲۴؛ در آن جا آمده است «نصب جانشینی علی علیه السلام» یا آمده است «جنگ علیه علی علیه السلام» و یا ذکر شده که «جنگ علی علیه السلام با معاویه» و «جنگ علی علیه السلام با خوارج» که در هر چهار عبارت میشد از تعبیر امیرالمومنین علیه السلام استفاده کرد و چون اتصالی به همدیگر ندارند احساس تکرار هم در متن نمیشد. 3) در صفحه ۲۵ یک عبارتی آمده است که مربوط به پس از شهادت امیرالمومنین علیه السلام است؛ در آن جا آمده که «و حبیب پس از این به سایه ی امامتِ امام حسن مجتبی علیه السلام پناه برد و درس سکوت آموخت». و البته کلمه ی سکوت را هم در این جا بولد کردهاند. به نظر میرسد به کار بردن تعبیر سکوت راجع به همه ی اهل بیت علیهم السلام تعبیر نادرستی باشد. به عنوان نمونه در ارتباط با وجود مقدس امام مجتبی سلام الله علیه، حضرت پس از شهادت پدر بزرگوارشان مردم را تجهیز کردند برای جنگ با معاویه که به خاطر کوتاهیهای اطرافیان حضرت و نیرنگهای معویه، شرایطی پیش آمد که معاویه متن مربوط به صلح نامه را برای امام مجتبی علیه السلام ارسال کرد. حضرت آن را در جمع یارانشان خواندند و فرمودند که من به صلاح نمیدانم که صلح کنیم اما جنگ هم عده و عده میخواهد؛ حالا شماها که اطرافیان من هستید دیدگاهتان چیست؟ آن ها به هر دلیلی، حالا آن هایی که بر مسیر صدق و صفا بودند با توجه به شرایطی که میدیدند و آن هایی که فریب خورده ی معاویه بودند از جهت دیگر گفتند: «جنگ نباشد!» در این حال حضرت آن صلحنامه را پذیرفتند. همان مجلسی که معاویه بالای منبر میرود و به امیرالمومنین علیه السلام و وجود مقدس امام مجتبی سلام الله علیه جسارت میکند، حضرت در حالی که در محاصره ی سربازان معاویه هستند بالای منبر می روند و پاسخ همه ی حرفا هایش را می دهند. موارد متعدد دیگری هم هست که امام مجتبی سلام الله علیه در دفاع از وجود مقدس امیرالمؤمنین سخن گفته اند. (در صفحه ی 73 هم عبارت سکوت تکرار می شود) در این جا گاهی استناد به یک روایتی میشود که در کتب پیروان سقیفه ذکر شده و آن هم بیان یک موقعیتی که امام مجتبی سلام الله علیه تشریف داشتند و معاویه به امیرالمومنین جسارت کرد و آن جا حضرت مطلبی نفرمودند که ظاهرا در همان روایت هم اشاره میشود که مثلاً امام سیدالشهدا سلام الله علیه میخواستند پاسخی دهند و حضرت مجتبی مانع شدند. ما نمیتوانیم به واسطه ی یک نقل از یک سنی ناصبی این مطلب رو بپذیریم؛ اما با فرض این که چنین اتفاقی هم افتاده باشد کلمه ی «سکوت» راجع به زندگانی امام مجتبی صحیح نیست؛ حضرت در یک موقعیتی چنین مصلحت دانستند و چنین عمل کردند و این که شرایط چه بوده و علم الهی امام چه ایجاب میکرده است ما آگاه نیستیم. 4) ابهام در زمان تنهایی حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام با وجود امثال جناب حبیب و جناب مسلم بن عوسجه، در این نوشته ام بی پاسخ مانده! جز آن که گمان شده است در تقیه و فرار بوده اند! پس آن شب تنهایی جناب مسلم، جبیب های کوفه کجا بودند؟! 5) در صفحه ۴۵ در متن به نسبت دنیا و آخرت میشود که به فارسی درآمده ی نوشتهای از وجود مقدس امام حسین علیه السلام که زیبنده است در این جا به کل این روایت اشاره نماییم: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: كَتَبَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ مِنْ كَرْبَلاَءَ: بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِيمِ مِنَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ مَنْ قِبَلَهُ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ أَمَّا بَعْدُ فَكَأَنَّ اَلدُّنْيَا لَمْ تَكُنْ وَ كَأنَّ اَلْآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ وَ اَلسَّلاَمُ. اما به نظر می رسد در ترجمه باید یک کلمه ی «گویی» یا «گویا» اضافه شود؛ گويا دنيا هیچ گاه نبوده و پيوسته آخرت بوده است. 6) به نظر میرسد با توجه به اینکه یکی از گروههای خوب برای مخاطب بودن این کتاب نوجوانان هستند عبارت «روسپی زاده» در صفحه ۵۱ مناسب نباشد؛ چه بسا جایگزین کردن این کلمه با عبارتی چون، «فرزند مادری ناپاک» بهتر باشد؛ این عبارت در صفحه ی 107 و 122 نیز تکرار شده است. 7) در صفحه ی 58، به دلیل همان عبارتی که بالاتر آمده است که «هیچ روزی مثل روز حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه نیست» به نظر میرسد آمدن کلمه ی «شاید» در عبارت «شاید هرگز چنین روزی دیگر نیاید» اضافه باشد. 8) در صفحه ۱۱۵ نوشته: «ابواراکه نمیتواند میثم باشد نمیتواند حبیب باشد، میتواند رشید باشد، او ابواراکه است». به نظر میرسد این جملات باید تغییر کند و این گونه نوشته شود که: ابواراکه هنوز مانند میثم نشده است یا ابواراکه هنوز نتوانسته است به درجه ی حبیب برسد یا ابواراکه هنوز رشدِ رُشید را نیافته است. یعنی ما باید مراقب باشیم که در جملاتمان این گونه القا نشود که فردی نمیتواند به آن درجات برسد؛ جناب میثم خواست، جناب حبیب خواست، جناب رشید خواست تا به آن درجه برسد.