زندان! 

عصر روز چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳:
زندانی در کره با هزار اسیر آمریکایی؛ این زندان تمام استانداردهایی که باید بر اساس قوانین بین‌المللی داشته باشد را دارا بود. تقریباً محصور نبود و امکان فرار زندانیان وجود داشت. آب و غذا و امکانات به وفور یافت می‌شد و در آن زندان از هیچ یک از روش‌های متداول شکنجه استفاده نمی‌شد؛ اما ...
بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش می‌شد. عجیب این که زندانیان به مرگ طبیعی از دنیا می‌رفتند.
زندانیان احترام مافوق‌ها، از هموطنان خود را رعایت نمی‌کردند ولی در مقابل با زندانبانان خود طرح دوستی می‌ریختند. سال‌ها راجع به این زندان مطالعه شد و نتیجه چنین شد:
۱- فقط نامه‌هایی که حامل خبرهای منفی بود به دست زندانیان می‌رسید (از بین بردن امید).
۲- هر روز از زندانیان می‌خواستند تا در مقابل جمع یکی از خاطرات خود را که حاوی خیانت به یک هموطن بود یا حتی موردی که می‌توانستند به کسی کمک کنند و کمک نکرده بودند را تعریف کنند (بی اعتباری نزد دیگران).
۳- هر کس جاسوسی می‌کرد سیگار جایزه می‌گرفت اما کسی که جاسوسی شده بود بابت کارش تنبیه نمی‌شد (احساس بی‌ارزشی و از بین رفتن عزّت نفس).
از این ماجرای واقعی تاریخی چه استفاده های تربیتی می شود کرد؟ ...