بلوغ ارائه شده در دبستان ی دخترانه ی نور (بندرعباس) و در جمع مادران. زمستان 1390 ... راهروی مدرسه را پر کرده بودند از صندلی های بچه ها و مادرانشان را دعوت کرده بودند؛ عده ای از مادران هم با بچه های کوچکشان آمده بودند. برای رسیدن من به تریبون مسیر جالبی طی می شد! ... حالا قرار دادن لپ تاپ و صندلی گوینده و ... همه نیاز به تنظیم داشت! بندگان خدا در حد امکاناتشان خیلی زحمت کشیده بودند ولی ظاهرا گوینده های پیشینشان کمی سهل تر بوده اند! تجربه ی شیرینی بود و بعد هم که در دفتر نشستم و یکی یکی می آمدند برای طرح مسائلشان میزان نیاز به افزایش دانش و بودنِ یک مشاور در مجموعه کاملا احساس می شد. اگر مجموعه ی آموزشی شان همت می کردند و فردی را به عنوان مشاور و اداره کننده ی جلساتشان به صورتی منظم دعوت می کردند (احتمالا از شهر های دیگر) و در شرایطی مناسب، امکانات را فراهم می کردند خیلی کار می شد کرد! اگر دوربین داشتم و یا گوشی دوربین دار، حتما تصاویر جالب و به یاد ماندنی ای از برنامه های آن روز داشتم؛ از اتاقی که ظهر را در آن گذراندم تا وقت سخنرانی عصر شود تا حواشی برنامه ها ...!